نوروز 93
سلام دوستان چند وقتیه که چیزی واسه دخمل نازم ننوشتمو عکسای خوشگلشو به یادگاز براش نزاشتم آخه تا میام پشت کامپیوتر میشینم میخوام یه کاری انجام بدم درجا میاد میگه تولد تولد منظورش اینه که فیلم تولد داداش مهریارشو بزارمو ببینه و هی بگه دادا دادا و کیف کنه بخاطر همین من دیر به دیر سر میزنم!!!
امسال عید به اتفاق باباجون زهرا جون و آقاجون و عزیزش به ایلام مسافرت کردیم به دیدن یکی از آشناهامون که خیلی برامون عزیزن زهرا جونم تو سفر خیلی خانم بود امسال این دومین سفر راه دوریه که دخملمو میبریم تقریبا 9 ماه پیش به شیراز سفر کرده بودیم که زهرا جونم یک سالش تموم شده بود و اونجام زیاد اذیتم نکرد الان که دخترم خانمی شده واسه خودش!!
خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت و شب تحویل سال تولد بابای زهرا جونم بود و زهرا انگار میدونست که تولدی در کاره همینطور دست میزدو تولد تولد میگفت تا اینکه آخر شب تولدی گرفتیم و دختر نازم خیلی خوشحال شد و حسابی بهش خوش گذشت!
حالا عکسی از موقع تحویل سال که ما در بدره خونه آقای کاظمی که یکی از آشناهای خوب ما هستن بودیم: