زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

زهرا جون نفس بابا و مامان

غذا خوردن زهرا جون

زهرا جونم 91/9/9 شش ماهگیش تموم شد و از پایان 6 ماهگی کم کم غذا دادنو شروع کردم البته خودش زیاد میلی به غذا خوردن نداره!!    ناناز مامانی از 7 ماهگی کاملا خودش میتونه بشینه تو 8 ماهگی ب ب ب ب میگه!! دیگه اطرافیانشو میشناسه و خیلی بهم وابسته شده   روند رشد دخترم بعد از قد و وزناش: تاریخ                           وزن                        قد                                 دور سر 91/9/3         &...
25 دی 1392

زردی زهرا جون

ناناز مامانی تو 5 روزگی زردی گرفت و هر یه روز در میون باید میبردیمت بیمارستان تا ازت آزمایش بگیرن زردیت روز اول 17 بود چندین روز طول کشید تا پایین بیاد تو این مدت منو بابات و عزیز خیلی سختی کشیدیم چون تورو لخت میزاشتیم تو گهواره ونور مهتابی رو بالا سرت روشن میکردیم تا زردیت کم شه!!دلم برات آتیش میگرفت وقتی با این حال میدیدمت. بدترین لحظه برام اون لحظه ای بود که تورو با اون حالت تو گهواره میدیدم و بخاطر اینکه نور لامپ چشمای نازتو اذیت نکنه مجبور شدیم اون چشای نازتو ببندیم چه دردسری کشیدیم واسه این کارا نمیدونی... اگه بدونی چقد واسه یه مادر سخته ... خلاصه عزیزم به هر سختی بود زردیتو آوردیم پایین تا 10 روز تو خونه خودمون بودیم بعد از اون ر...
23 دی 1392

خاطرات زهرا جوووونم

سلام دوستای خوبم از امروز میخوام خاطرات دختر نازمو از بدو تولدش تا به امروز که یک سالو 19 ماهو 14 روزشه اینجا براش به یادگار بنویسم. زهراجونم روز سه شنبه 1391/3/9 ساعت 10:10 در شهر ساری در بیمارستان شفا زیرنظر خانم دکتر بنافتی چشمای نازشو به این دنیا باز کرد. و از اون لحظه زهرا جون نفس مامان و باباش شد اینم عکس زهرا جونم تو بیمارستان.فدااااات عزیزم روز چهار شنبه 3/10 به همراه بابا جونت و آقاجون و عزیز اومدیم خونمون اون شب هم تا صبح نزاشتی مامانی و عزیز چشم رو هم بزارن از بس گریه میکردی!!!! ...
23 دی 1392